سلامی چو بوی خوش آشنائی
شعری از آخرین سروده های شاعره بزرگ خانم سیمین بهبهانی که خدای به سلامتش بدارد ، بعنوان برگ سبز امروز تقدیم میشود:
*****
میان شکست و پیروزی
به قـُلـّه رسیده ام تنها ، گروه رفیق ِ راهم کو؟
شب است و اسیر کولاکم ، چراغ پناهگاهم کو؟
معاشر و همقدم با من، نمانده یکی از آن صد تن
حضور و حکایت ایشان، درین شب ِ دل سیاهم کو؟
به سینه چون قفس ِتنگم ، نشسته دلی که جُـز خنجر
کسی که دریچه بگشاید ، بر ین دل بی گناهم کو؟
*********
ستاره قطبی از بالا ، به گمشد گان نظر دارد
به سوی خدای ِمَحرومان ، نشان ندهد که راهم کو؟
دوغُرفه نـَغـز ِ چشمانم ، دو لانه سردِ خالی شد
کبوترکان مهر آئین ، گشوده پَر از نگاهم کو؟
شب است و میان این سرما ، زُلالِ صِدام یخ بسته
نَفَس که توان به فریادی ، مَـدَد زِ کَسان بخواهم کو؟
***********
به قـُلـّه رسیده ام تنها ، زمانه زِ داوَری تن زد
میان شکست و پیروزی ، کَسی که شَوَد گُواهم کو؟
سیمین بهبهانی تیر ماه ۱۳۸۴
************
شاد و پیروز باشید
سلام دوست جیم فنگ من ...جوياي احوال... قشنگ بود..مثل هميشه...از برگ سبزهايی که می اری کلی لذت می برم... به قـُلـّه رسيده ام تنها ، گروه رفيق ِ راهم کو؟ شب است و اسير کولاکم ، چراغ پناهگاهم کو؟ ممنون.. خوش باشی ...تا بعد...
کارت خوبه به ما هم سری بزن خسته نباشی
کبوترکان مهر آئين ، گشوده پَر از نگاهم کو؟ ---- kheyli kheyli zibast
سلام دوست مهربان ... عذر تاخيرم را پذيرا باش ... بگو کجاست آنکه مرا ساقی و سبو می خواند ؟ ... منتظر قدمهای سبزت هستم ...